باران و پاييزش را مى گذارم پشت در تا بادهاى دوره گرد هم شعري براى خواندن داشته باشند فرصت براي گريه آن قدر زياد است كه، خيابان را مى گذارم تمام فصول پشت ويترين ها بماند كفش ها را مى گذارم هر جا كه شد جفت شوند بگذار باران پشت هر پنجره اي كه دلش خواست ببارد مى ايستم پشت پنجره بي فنجان چايي كه در دستهايم سرد شود و بي آن كه هواي پاييز اشكم را در آورده باشد مى ايستم پشت پنجره شعر ها را رها مى كنم حرف ها را رها مى كنم و ذهن قاصدك ها از خانه ى ما دور مى شود
الهامـــــــ بانو منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

موزیک سازی حال و روز اطلاعات ورزشی خریدو فروش ووچرپرفکت مانی وبیت کوین کارشناسان رسمی دادگستری تهران، مشاوران حقوقی و داوری طراحی بنر حرفه ای (وبلاگ همه جوره) خرید کتاب کمک درسی از بانک کتاب کنکور ValveR گنجشگ زبان دراز